عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

دختر مهربون من

سلام دخمل مهربون من امروز عصر که از خواب بیدار شدی با هم رفتیم پارک نزدیک خونه.چقد تو خوشحال بودی عزیزم. منم کمتر بغلت کردم.گذاشتم تو بلوار خلوتی که تو مسیر پارکه خودت تاتی کنی و لذت ببری. تو هم کلی خوشحال بودی.هرکی از بغلمون رد میشد میفهمید چقد خوشحالی گلم. خوشحالم دیگه داری کم کم با غریبی کردن مخصوصا با مردا خداحافظی میکنی. دخملم کلی اجتماعی شده.دیگه غریبی نمیکنه. ووووااااااای که تو پارک دیگه نمیذاشتی دستتو بگیرم.هرجا خودت دلت میخواست میرفتی. از دیدن بچه ها ذوق میکردی و میخواستی بری پیششون. به یه دختر کوچولو هم گیر داده بودی و محبتت فوران کرده بود،همش بغلش میکردی و بوسش میکردی نازش میکردی.اونم دوس...
29 شهريور 1391

شادی کودکانه

  دختر نازم دیشب بعد از مدتها منو تو و بابایی رفتیم بیرون هرچند دلم یه گردش دو نفره با بابایی رو خیلی وقته هوس کرده،ولی خب بازم از اون جایی که من مامان قانعی هستم میگم خوب بود و خوش گذشت جای همگی خالی رفتیم یه معجون بستی توپ خوردیم تو هم که عاشق بستنی... کلی هم تو پارک واسه خودت بدو بدو کردی.قربون قدمای لرزونت برم مامانی که دوست داری تند تند تاتی کنی تازه گیر داده بودی میخواستی بری سمت استخر آب.خلاصه به زور از تو پارک آوردیمت بیرون   از وقتی یاد گرفتی تنهایی تاتی کنی خیلی دوست داشتم برات کفش سوتی بخرم، ولی خیلی مدلای کمو بی ریختی بودن.تا اینکه دیشب تو یه مغازه دیدم یه مدل ای بگی نگی...
28 شهريور 1391

برای دخترم

 گل خوشبوی مامان                            ستایش نازنینم روزت مبارک دختر بی همتای من... روزت مبارک لبخند زیبای خدا... روزت مبارک خورشید تابان زندگیم... روزت مبارک بهترین بهانه برای بودنم... از خدای مهربون ممنونم که منو لایق مادر شدن دونست و یه فرشته نازنین بهم هدیه داد.فرشته ای که با اومدنش زندگیم عطرو بوی بهشت گرفت. از امام رضا ضامن آهو هم ممنونم که خواسته منو برآورده کرد... (عید سال 87 بود که منو بابایی مشهد بودیم.تو صحن حرم نشسته بو...
28 شهريور 1391

مادرانه

سلام عزیز دلم این روزا خیلی احساس تنهایی میکنم مامانی...آخه بابایی کارش زیاد شده و تا دیروقت سر کاره. صبح که میره سرکار تو لالایی و اخرشبم که برمیگرده باز تو لالایی.طفلی انقد دلش برات تنگ میشه که نمیدونی... دیشبم که اومد خونه تو لالا بودی ولی نمیدونم چرا هی تو خواب غلت میزدی و نق میزدی.یه بارم پا شدی نشستی تا بابایی رو دیدی یه خنده ملیحی بهش زدی و دل بابایی رو بردی بعد دوباره خوابت برد. بابا انقد برای اینکارت ذوق کرد،میخواست بیاد بغلت کنه که من نذاشتم،چون اگه خوابت میپرید دیگه نمیذاشتی کسی لالا کنه.دلم برا بابایی سوخت ولی به نفع خودش بود. این احساس تنهایی من برای نبودنای باباییه.خیلی دلم تو خونه میگیره.منو تو هر روز ...
27 شهريور 1391

عکس های وروجک ناز مامان

سلام خانوم گلم امروز کلی ازت عکس گرفتم.دوست داشتم کارای بامزه امروزتو برات ثبت کنم،برای همین این عکسارو برات میذارم داری شکلات یا همون بَه خودتو میخوری وقتی داری با حلقه هات بازی میکنی دوست دارم بشینم نگات کنمو لذت ببرم بس که بامزه باهاشون بازی میکنی و غرق اونا میشی... راستی کلاهتم به نظرت بهتر بود که روی سرت باشه تا توی کمدت نگفتم دیدنیه...ببین چجوری چیدتشون!البته بعضی وقتا هم شده به ترتیب بچینه این حلقه زرده از دفعه قبل که رفتی آب بازی توش آب مونده بوده،برا همین داری تکونش میدی عسلم اینم حلقه هایی که به نظر دخملم اینجوری چیده بشن بهتره ...
24 شهريور 1391

فرهنگ لغت این روزهای ستایش جونم :

فرهنگ لغت این روزهای ستایش جونم : دَدَ ......... هر نوع بیرون رفتن بَه ......... به به،هر نوع خوراکی   ماما ........ مامان بابا ........ بابا اَییییی ......... علی(دایی علی) پَتی .......... پتو آتیش ........... کفش و دمپایی(دخملم دیگه خیلی کم به کفش میگه آتیش و دیگه وقتی میگه کَ یعنی کفشای عزیزشو میخواد!) کَ ........... کفش عَمممم .......... عمو(هر مردی میتونه عموی ستایش باشه  و عَممم خطاب بشه مخصوصا مرداییکه تو تلویزیون میبینه) با .......... آب !! نیییی ......... نی نی(از نوزاد گرفته تا بچه های 13-14 ساله!) اَنگووو ........ انگور(بعضی وقتا مخففش ...
19 شهريور 1391

زنبور کوچولو!!!

سلام دخمل نازم تو پست قبلی گفتم که قراره بریم اصفهان 4شنبه اخرشب منو تو و بابایی و دایی علی راه افتادیم و 6صبح 5شنبه رسیدیم اصفهان خونه پدرجون اینا.بماند که توی نازنازی چقد اون شب قبل از رفتن اذیت کردی و تا تونستی شیطونی کردی و منو حسابی خسته و کلافه کردی صبحم که رسیدیم چون تو ماشین بیشتر راهو لالا کرده بودی تا رسیدیم تو خونه و خاله ها و دایی سعیدو مامان جونو دیدی کلی براشون ذوق کردی و خواب کلا از سرت پرید آخرشم ساعت 9صبح بعد از کلی شیطونی لالا کردی (هربار که میریم اصفهان خونه پدرجون ستایش جونم کلی کار یا کلمه جدید یادمیگیره.فک کنم از خوشحالی ...
19 شهريور 1391

عروسک بیچاره!!!

سلام عزیز دلم بعد از مدتها وقت کردم بیام سراغ وبلاگت تا از آخرین شیطونی هات برات بنویسم   این چند روز که نی نی وبلاگ داشت دستی به سروگوشش میکشیدو خودشو ارتقا میداد حسابی دلم گرفته بود.انگار یه جورایی معتادش شدم فردا هم چهلم بابابزرگمه و ما امشب داریم میریم اصفهان.احتمالا جمعه برمیگردیم چقد زود گذشت چهل روز نبودت بابابزرگ مهربونم...خدا رحمتت کنه... آخرین شیطونی ستایش خانوم که با دوربین شکار شد 2 روز پیش بود.خانومی عروسک کوچولوشو که اتفاقا خیلی هم دوسش داره رو گذاشته بود جلوی مبل و با دوتا پاهاش رفته بود روی عروسک بیچاره تازه هی میومد پایین نگاش میکردو کلی کیف میکرد 2باره میرفت روش... البته اینکارو ستایش خیل...
15 شهريور 1391

عکس های نوزادی

سلام دخمل گلم تو این پست چندتا از عکس های نوزادی ستایش جونو میذارم متاسفانه عکسها زیاد کیفیت ندارن،شرمنده.. به دلیل زیاد بودن عکسهای نوزادی و گیج شدن مامان برای انتخاب ،عکسها گلچین شدن و خوشگل ترینا انتخاب شدن   دوستت دارم عشق مامان ...
2 شهريور 1391
1