دختر مهربون من
سلام دخمل مهربون من امروز عصر که از خواب بیدار شدی با هم رفتیم پارک نزدیک خونه.چقد تو خوشحال بودی عزیزم. منم کمتر بغلت کردم.گذاشتم تو بلوار خلوتی که تو مسیر پارکه خودت تاتی کنی و لذت ببری. تو هم کلی خوشحال بودی.هرکی از بغلمون رد میشد میفهمید چقد خوشحالی گلم. خوشحالم دیگه داری کم کم با غریبی کردن مخصوصا با مردا خداحافظی میکنی. دخملم کلی اجتماعی شده.دیگه غریبی نمیکنه. ووووااااااای که تو پارک دیگه نمیذاشتی دستتو بگیرم.هرجا خودت دلت میخواست میرفتی. از دیدن بچه ها ذوق میکردی و میخواستی بری پیششون. به یه دختر کوچولو هم گیر داده بودی و محبتت فوران کرده بود،همش بغلش میکردی و بوسش میکردی نازش میکردی.اونم دوس...
نویسنده :
❀ مامان سمانه ❀
2:22